تن ها حراج

پرده ها پاره

خواسته ها شهوت آلود

نگاه ها پر از هوس

عشق در سایز سینه های من

عشق در پول تو

عشق در صدای فنر تخت ها

عشق در ماشینت

عشق در تعداد عمل های من

هه...چه تلخ

 

من عاشقم

تو عاشقی

لیلی و مجنون هم عاشق بودند

الحق که جای لیلی و مجنون در همان افسانه هاست

هی لیلی همان جا بمان....

اینجا ما نسل مریم را به کثافت کشیدیم

هی مجنون هرگز از افسانه هایت بیرون نیا

اینجا خواهر و مادر ناموس هستند

ناموس دیگران...

بدن...هوس...عشق بازی...

اینجا مردکه .... نه دیگر وجود ندارد

اما نر ها هم اینجا....

نام نر را به گند کشیدند

 

+ تاریخ پنج شنبه 13 شهريور 1393 ساعت 10:45 نویسنده zz |

 

پسر:ضعیفه دلمون برات تنگ شده بود. . .اومدیم زیارتت کنیم!

دختر:تو باز گفتی ضعیفه؟؟؟

پسر:خب. . .منزل بگم چطوره؟؟

دختر:واااای. . .از دست تو!!

...پسر:باشه. . .باشه. . .ویکتوریا خوبه؟

دختر:اه. . .اصلا باهات قهرم!!

پسر:باشه بابا. . .تو عزیز منی خوب شد؟. . .آشتی؟

دختر:آشتی. . .راستی گفتی دلت چی شده؟؟

پسر:دلم!؟. . .آها از دیشب تا حالا یکم پیچ میده!!

دختر:واقعا که!

پسر:خب چیه. . .نمیگم . . . مریضم اصلا. . .خوبه؟

دختر:لوووووس!!

پسر:ای بابا. . .ضعیفه. . .اگه اینبار قهر کنی نازکش نداری ها!!

دختر:بازم گفت این کلمه رو. . .!!

پسر:خب تقصیر خودته. . .میدونی اونایی رو که دوست دارم اذیت میکنم. . .هی نقطه ضعف میدی دستم.

دختر:من از دست تو چیکار کنم؟؟

پسر:شکر خدا. . .!دلم پیچ میخورد چون تو تب و تاب ملاقات تو بودم . . .لیلی قرن 21من

دختر:چه دل قشنگی داری تو . . .چقد به سادگی دلت حسودیم میشه. . .

پسر:صفای وجودت خانوم.

دختر:میدونی. . .دلم تنگه. . .برای اون همه پیاده روی هامون. . .برای سرک

 کشیدن تو مغازه کتاب فروشی و ورق زدن کتابها. . .برای بوی کاغذ بو. . .برای

 شونه به شونه باهات راه رفتنو دیدن نگو اه حسرت بار بقیه. . .آخه هیچ زنی مردی

 مثل من نداره.

 

پسر:میدونم. . .میدونم. . .منم دلم تنگه. . .برای دیدن آسمون تو چشمافی تو،برای

 بستنیهای شاتوپی که با هم میخوردیم. . .برای خونه ای که توی خیال ساخته

 بودیم و من مردش بودم . . .

دختر:یادته همیشه به من میگفتی خاتون؟؟؟

پسر:آره یادمه. . .آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری مینداختی!!

دختر:ولی من که بور بودم . . .

پسر:باشه. . .فرقی نمیکنه.

دختر:آخ چه روزهایی بود. . .دلم برای دستای مردونت که تو دستام گره میخورد تنگ

 شده. . .مجنون من.

پسر:. . .

دختر:چت شد؟چرا چیزی نمیگی؟

پسر:. . .

دختر:نگاه کن ببینم. . .!منو نگاه کن.

پسر:. . .

دختر:الهی من بمیرم . . .چرا چشمات نمناک شده. . .الهی من فدات بشم . . .

پسر:خدا ن. . .(هق هق گریه)

 

دختر:چرا گریه میکنی؟؟؟

 

پسر:چرا نکنم؟؟. . .ها؟؟

 

دختر:من دوست ندارم مرد من گریه کنه. . .جلوی این همه آدم. . .بخند دیگه. .

 .بخند. . .زودباش بخند. . .

پسر:وقتی دستاتو کم دارم چطوری بخندم. . .کی اشکامو کنار بزنه که گریه نکنم؟؟

دختر:اگه گریه کنی منم گریه میکنما. . .

 

پسر:باشه . . .باشه . . .تسلیم . . .ولی نمیتونم بخندما. . .

 

دختر:آفرین.حالا بگو کادو ولنتاین برام چی خریدی؟؟

پسر:تو که میدونی. . .من از این لوس بازیا خوشم نمیاد ولی امسال برات کادوی

 

 خوبی آوردم.

 

دختر:چی؟ . . .زودباش بگو . . .آب از لب و لوچه ام آویزون شد. . .

 

پسر:. . .

دختر:باز دوباره ساکت شدی. . !؟؟؟

 

پسر:برات کادوووو. . .(هق هق گریه).یک دسته گل گلایل!!

 

یک شیشه گلاب!

 

یک بغض طولانی آوردم!!

 

تک عروس گورستان!!

 

پنج شنبه ها دیگه خیابونها بدون تو صفایی نداره!!

 

اینجا کنار خانه ی ابدییت مینشینم و فاتحه میخونم.

 

نه. . .اشک و فاتحه

 

نه. . .اشک و دلتنگی و فاتحه. . .

 

نه. . .اشک و دلتنگی و فاتحه. . .خاطرات نه چندان دور. . .

 

امان. . .خاتون من تو خیلی وقته که. . .

 

آرام بخواب بانوی کوچ کرده من . . .

 

دیگه نگران قرصهای نخوردم. . .لباسهای اتو نکشیده ام. . .صورت پف کرده ام از

 بیخوابیم نباش. . .!

 

نگران خیره شدن مردم به اشکهای من نباش. . .!

 

بعد از تو دیگه مرد نیستم اگر بخندم. . .!

* * *

اما . . .تو آرام بخواب. . .

+ تاریخ پنج شنبه 13 شهريور 1393 ساعت 10:35 نویسنده zz |

راستش را میدانی؟

دیگر طاقت رویا هایم تمام شد

دلم رسیدن میخواهد

+ تاریخ پنج شنبه 13 شهريور 1393 ساعت 10:21 نویسنده zz |

گوش هایم را میگیرم

چشم هایم را میبندم

و زبانم را گاز میگیرم....

ولی...

حریف افکارم نمیشوم

چقدر دردناک است...

فهمیدن...

+ تاریخ پنج شنبه 13 شهريور 1393 ساعت 10:13 نویسنده zz |

 

باید مغرور بود دور از دسترس

باید مبهم بود و سرسنگین

خاکی که باشی...

آسفالتت میکنند و از رویت رد میشوند

 

 

+ تاریخ پنج شنبه 6 شهريور 1393 ساعت 10:26 نویسنده zz |

یادته میگفتی نفستم؟؟

چی شد حالا بند اومدم؟

زدی تو کار نفس مصنوعی؟

اونم دهن به دهن با غریبه ها؟؟

عالیههه

دمت گرم

+ تاریخ پنج شنبه 6 شهريور 1393 ساعت 10:21 نویسنده zz |

+ تاریخ پنج شنبه 6 شهريور 1393 ساعت 9:50 نویسنده zz |

 

وقتــﮯ میروــے פَـوآωـت بـآشـَב פَـتمـا {פֿـבآنگـﮬـבآر} بـگـویـﮯ! ║❤

تـآ פֿـבآ פَـواسَشــ رآ بیشتـَر بـــِﮧ مـَטּ بـבَهـَב؛║❤

آפֿـَـر میــــבآنـﮯ ║❤

פֿــــــــــــــــــــــــــــــבآ .║

بـــِﮧ هَـوآ ــے {تـو} مـَرآ {رَهـآ} ڪَـرבه اَست . [!] ║❤

+ تاریخ چهار شنبه 5 شهريور 1393 ساعت 14:53 نویسنده zz |

 

 

لپ تاپو روشن میکنی

صبر میکنی ویندوز بالا بیاد

کلیک میکنی روی مای کامپیوتر

میری تو درایو G

یه سیگار روشن میکنی

میری توی مای پیکچر

یه پک سنگین...دنبال یه فایل قدیمی میگردی

یه پک سنگین دیگر...پیداش میکنی

بازش میکنی....یک پک دیگر....

عکساشو نگاه میکنی....یه لبخند میزنی به خاطراتی که زنده شدن ودارن جلوت راه میرن

میرسی به یه عکس....

این عکس یه اشکالی داره...

 پک سنگین نه دوتا پک سنگین...

نمی خوای قبول کنی جای یکی تو زندگیت خالیه

دقیقا همونی که توی عکس خودشو چسبونده بهت

محو عکسی.....

کم کم داغی سیگار دستتو میسوزونه

به خودت میای...

سیگارو تو جا سیگاری خاموش میکنی

لپ تاپ رو خاموش میکنی

خودتو پرت میکنی رو تخت چشاتو میبندی و زیر لب میگی

لعنتی

 

+ تاریخ چهار شنبه 5 شهريور 1393 ساعت 14:16 نویسنده zz |

صفحه قبل 1 صفحه بعد